بدرقه

به نقل از مادر شهید مهرداد عزیزاللهی
اولین باری که مهرداد می خواست به جبهه اعزام شود، " شهید رسول آقا علی رویا " آمدند در منزلمان و اجازه ی او را گرفتند. آن روز من برای بدرقه اش رفته بودم.
نگاهم به قد و بالایش بود. او می رفت و من به قد و بالای کوچکش نگاه می کردم.
کی سن و سالش و جثه ی کوچکش باعث شده بود که سنگینی ساک دستی اش تعادل راه رفتن را از او بگیرد.
چند قدم که می رفت خسته می شد، ساکش را روی زمین می گذاشت، کمی استراحت می کرد و دوباره به راهش ادامه می داد.
چه روز قشنگی بود، هنوز راه رفتنش جلوی نظرم است.
-----------------------------------------
منبع: بخشدار ۱۴ ساله
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۹/۰۴ ساعت توسط خادمة الزهرا سلام الله علیها
|
سلام